تاريخ : چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:, | 17:38 | نویسنده : WhitE

بخدا نمیدونم چمه!! دارم دیوونه میشم

نه میخندم نه گریه میکنم نه شادم نه غمگین

یه جوریم



تاريخ : پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, | 21:10 | نویسنده : WhitE
يه وقــــتایی که دلت گـرفته ؛ بغض داری ، آروم نـیستی ! دلت بـــراش تـنگ شده .... حـوصله ی هـیـچـکسو نـداری ! به یــاد لحظه ای بیفت کـه : اون هــمه ی بی قـراری هــای تـو رو دیـــد؛ امــا .... چـشمـاشـو

بست و رفــت ... !!!


. 



تاريخ : چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, | 20:3 | نویسنده : WhitE

دیر آمدی!!....

كمی تغییر كرده ام.....

برای شناختنم....

عكسم را مچاله كن... 

 **********

همين جا ، همين امروز

خورشيد نگاهت آرزويم

گرماى صدايت التهاب من



خزانم را بى بهارى دوباره ترانه ميکنم

کوچ نزديک و هوا سرد

کاش همين امروز را بى بهانه بهار کنى

سرماى تنم در آغوش تابستانى تو

چه روياى مهتابى

خاطره اش کن در برگهاى زرد دفتر روزگارم



تاريخ : چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, | 19:34 | نویسنده : WhitE

میدونم یه وقتایی دلت برام تنگ میشه

توخیابونو نگاه میکنی ازپشت شیشه

اونکه ازپشت درختا میگذره شاید منم

که دارم تنهایی با یاد تو پرسه میزنم...



تاريخ : یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, | 18:29 | نویسنده : WhitE

 

چطور دلت امد بري بعد هزارتا خاطره 
تاوان چي را من ميدم اينجا كنار پنجره


چطور دلت اومد بري چطور تونستي بد بشي 
تو اوج بي كسيم چطور تونستي ساده رد بشي

 

چطور دلت مياد با من اينجوري بي مهري كني 
شايد همين الان تو هم داري به من فكر مي كني

 

چطور دلت اومد که من اينجوري تنها بمونم 
رفتي سراغ زندگيت نگفتي شايد نتونم

 

دلم سبك نشود ازت دلم هنوز مي خواد بيايي 
حتي با اينكه مي دونم شايد ديگه منو نخوايي

 

بزار كه راحتت كنم از توي رويات نمي رم 
مي خوام كنار پنجره به يادت آروم بميرم 

 



تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, | 19:49 | نویسنده : WhitE

دوست دارم ولی چرا نمی تونم ثابت کنم

لالایی می خونم ولی نمی تونم خوابت کنم


دوست داشتن منو چرا نمی تونی باور کنی

آتیش این عشق و شاید دوست داری خاکستر کنی


شاید می خوای این همه عشق بمونه تو دل خودم

دلت می خواد دیگه بهت نگم که عاشقت شدم


کاش توی چشمام می دیدی..کاشکی اینو می فهمیدی

بگو چطور ثابت کنم که تو بهم نفس می دی

 


شايد برات مهم نباشم ،يعني نيستم

اما به جون اونكه ميپرستيش من تو رو دوست دارم



تاريخ : شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, | 20:52 | نویسنده : WhitE

 

خدا حافظ بروعشقم برو که وقت پروازه 

برو که دیدن اشکات منو به گریه میندازه 

نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست 

نمیشه بعد تو بوسید نمیشه بعد تو دل بست 

منو تنها بذار اینجا تو این روزای بی لبخند 

که باید بی تو پرپرشه که باید از نگات دل کند 

حلالم کن اگه میری اگه دوری اگه دورم 

اگه با گریه میخندم حلالم کن که مجبورم 

نگو عادت کنم بی تو که میدونی نمیتونم 

که میدونی نفسهامو به دیدار تو مدیونم 

فدای عطر آغوشت برو که وقت پروازه 

برو که بدرقه داره منو به گریه میندازه 

برو عشقم خداحافظ برو تو گریه حلالم کن 

خداحافظ برو اما عزیز من حلالم کن



تاريخ : پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, | 20:27 | نویسنده : WhitE

سلام دوستان خوبین؟من بعد از مدتها آپ کردم 2تا متن گذاشتم احتمالا 100%تکراریه اما دلم گرفته بود اینا رو گذاشتم

 
تا حالا شده دلت بگیره
از دست غصه دق کنه بمیره
تا حالا شده که محتاج بشی
حتی خدا هم دستتو نگیره

تا حالا شده یه روز بی خبر
عشقت بره بهونشو بگیری
بفهمی هر چی میگفت دروغ بود
کم بیاری دلت بخواد بمیری

ای خدا ، زندگیم نقش بر آبه
حال قلب عاشقم بد جور خرابه
قسمت میدم که جونمو بگیری
زنده بودن واسه من عین عذابه

تو که از حال دلم با خبری
چرا گریه هام نداره اثری ؟
به چه جرمی ای خدا بگو به من
داری آبروی من رو میبری ؟

تا حالا تنها یه جا نشتسی
بی سر صدا توی خودت شکستی
حس خجالت بشینه رو چهرت
از این حس کنی اضافی هستی

تا حالا شده چیزی ببینی
دلت بخواد کور بشی و نبینی
واسه پنهون کردن گریه هات
زیر بارون بدون چتر بشینی
 

 

 

 

 

 

 

راز عاشقی شقایق 

  شقایق گفت :با خنده نه تبدارم ، نه بیمارم
گر سرخم ،چنان آتش حدیث دیگری دارم 
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی 
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی 





یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود 
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه 
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت 
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته 




و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت: شنیدم سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش
افتاده بود- اما طبیبان گفته بودندش





اگر یک شاخه گل آرد ازآن نوعی که من بودم 
بگیرند ریشه اش را و بسوزانند 
شود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را




بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده 
و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من 




به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و 
به ره افتاد و او می رفت و من در دست او بودم 
و او هرلحظه سر را رو به بالاها 
تشکر می کرد پس از چندی







هوا چون کوره آتش زمین می سوخت 
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت 
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟







در این صحرا که آبی نیست 
به جانم هیچ تابی نیست 
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من 
برای دلبرم هرگز دوایی نیست 




واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و 
من در دست او بودم وحالا من تمام هست او بودم







دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟ 
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟







و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت 
که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد 
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه





مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت 
نشست و سینه را با سنگ خارایی 
زهم بشکافت زهم بشکافت





اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد 
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد 
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد





نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را 
به من می داد و بر لب های او فریاد 
بمان ای گل که تو تاج سرم هستی 
دوای دلبرم هستی بمان ای گل





ومن ماندم نشان عشق و شیدایی 
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد 



تاريخ : جمعه 4 شهريور 1390برچسب:دل نوشته هایم,love,عشق,تنهایی,کلبه غم,غم, | 14:54 | نویسنده : WhitE

 دفتر خاطرات زندگی ام از مشق های دلتنگی عاشقانه ی تو

پرشده است

کسی صدایم می زند ومن

تنها به احترام دل عاشقت،

کنار خلیج نام عاشقانه ی تو لنگر می اندازم.

دل نوشته هایم ،

راز دل پریشانم را رسوا می کنند

و من

آواره ی سرزمین رویاهایم می شوم.

هیچ کس نمی دانست

تو... تنها بهانه ی مشق عشق من بودی!

 



تاريخ : دو شنبه 27 تير 1390برچسب:نوشته های عاشقانه و غم انگیز, | 17:1 | نویسنده : WhitE

 عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، 

بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن 

را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها 

تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که

مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.

…… دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم

قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم

چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست

عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند

دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است

درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند

GetBC(7);

تاريخ : شنبه 25 تير 1390برچسب:نوشته های عاشقانه و غم انگیز,عشق,کاش گفته بودم,love, | 9:47 | نویسنده : WhitE

 چه سنگین گذشت عصر بارانی ام
گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را
وامروز دوباره شکست 
تکه ای از شکسته های قلبم
درآن گوشه ی پاییزی
گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود
تا حرفهایم
در بستری از بغض بخوابند
کاش گفته بودم...
کاش گفته بودم تو روزی بتی بودی
که قلبم ستایشت می کرد
دریغ از گوشه چشمی
که همان، بت شکنم کرد
وامروز...
بخشایش عذرم
مفهومی بی رنگ است
گمشده در اعماق تاریک قلبم...



آسمـــــون میبـــــاره , حتـــی یه لحظــه آروم نداره 
چـــرا بین دلـامون دیــــواره؟ 
یه لحظـــــــــه... نگام کــــــــن... 
شاید چشام منو یادت بیــاره 
دیگه نمونده واسم راه چــاره 

 

 

هستیـــه من تو هستــی 
بیا بشین کنــــارم 
با اینکه رفتـــی از من 
به یاد تــــو میبـــــارم 
از وقتــی رفتی از پیشم 
دارم آتیش میگیـــرم 
بذار که این دم آخر 
ببینمت بعد میـــرم  

 

مهربونـــــــــــــــــم , کجایـــــــــــــی؟ 

بی تو دارم میسوزم تو تنهایـــــــــــــــــــــــــی 
دیگه درنمیـــــاد ازم صدایـــــی 
چه رسمــــه , رسمـه زمونــــــــــــــــــه 
کاشکی میدونستم پیشم نمیمونــــــــــــــــــه 
آخه نبـــــود واسه رفتنش بهــــانه 
هستیه من تو هستــی 
بیا بشین کنارم 
با اینکه رفتـــی از من 
به یاد تو میبــــــــارم 
از وقتــی رفتی از پیشم 
دارم آتیش میگیـــرم 
بذار که این دم آخر 
ببینمت بعد میـــرم  

 

 

 



تاريخ : پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:نوشته های عاشقانه و غم انگیز, | 9:58 | نویسنده : WhitE

 
هیچ کی خبر از دله زار من نداره


شب که میشه چشمای من ابر بهاره



خالی و صوت و کور این کلبه ی قلبم


من تک و تنهام رو زمین تاریک و سردم



صدای دلگیره منو هیچ کسی نشنید


هر کی که اشکامو میدید بهم میخندید



بدون اون این دله من از پا در اومد


هر چی که گفتم تا بیاد اما نیومد



آخ که دلم شکسته و بدجوری خستست


هر چی دره به روی من همیشه بستست



من که پوسیدم توی این همه غریبی


کاش کی می شد بیایو دستامو بگیری



تاريخ : سه شنبه 21 تير 1390برچسب:لاو,عشق ,عکس عاشقانه,love, | 13:3 | نویسنده : WhitE

لاو  

 

 

 

 

لاو



تاريخ : دو شنبه 20 تير 1390برچسب:لاو,عشق,نوشته عاشقانه,زیباترین جملات عاشقانه, | 12:28 | نویسنده : WhitE

 صدا کن مرا ، صدای تو خوب است 


صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است 


که در انتهای صمیمیت حزن می روید 


در ابعاد این عصر خاموش 


من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم 


بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است 


و تنهایی من ، شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد 


و خاصیت عشق این است . . . 


کسی نیست ، بیا زندگی را بدزدیم 


آن وقت ، میان دو دیدار قسمت کنیم 


بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم 


بیا زودتر چیزها را ببینیم 


ببین ،عقربک های فواره در صفحه ساعت 


حوض زمان را به گردی بدل می کنند 


بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام 


بیا ذوب کن در کف دست من 


جرم نورانی عشق را 


مرا گرم کن . . . 


Heart



تاريخ : یک شنبه 19 تير 1390برچسب:عشق,لاو,love,نوشته عاشقانه, | 20:4 | نویسنده : WhitE

      بگیر دستای تنهامو که بی دست تو غمگینم 

به تلخی های دلتنگی ، کنار غصه میشینم 
من از این بیقراری ها ، سراغ عشقو میگیرم 
به چشمات خیره میمونم ، بپای عشق می میرم 
همه ساعات بودن رو، شمارش میکنم با غم 
"زمان" با " فاصله " دست داد، که دوریم هردومون از هم 
اگرچه این دل تنها ، فقط از عشق میخونه 
ولی درکُنج تنهائی ، دلم، از" فاصله" خونه 
برای بی پناهی هاش، همش آغوش غم بازه 
تـو رویاش، با خیال تو، امیدِ تازه می سازه 
... 
تو باورکن که قلب من، توی غربت پریشونه 
میخواد دوری کنه ازغم ، ولی بی تو نمیتونه 
بگیر دستای تنهامو، که قلبم بی تو بی تابه 
همیشه چشم بیدارم ، میون گریه میخوابه 
همه ساعات بودن رو شمارش میکنم با غم 
"زمان" با " فاصله " دست داد، که دوریم هردومون از هم 
... 
دلی که توی جام تو، شرابِ صبر میریزه 
خودش صبروقرارش نیست، خودش از غصه لبریزه 
من از رنجِ جدائی ها ، نگاهو برتو میدوزهم 
پیش چشم تو میخندم ، ولی در سینه میسوزم 
همه ساعات بودن رو شمارش میکنم با غم 
"زمان" با " فاصله " دست داد، که دوریم هردومون از هم
 

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد